جوان گفت: دنیا، چه جای عجیبی است. مدام در آن باد و بوران است. باد می وزد و هرچه هست و نیست با خود می برد. من اما دلم می خواهد یادگاری از خودم بگذارم که هیچ بادی نتواند آن را ببرد. ای جوان مرد بگو چه کار باید بکنم؟
جوان مرد گفت: بنویس، بنویس، بنویس.
جوان گفت: بر چی بنویسم و با چی؟
جوانمرد گفت: بر هر چیز می توان نوشت الا بر آب. اما تو بر آب بنویس، بر آب بنویس و با خون خویش. این یادگاری است که تنها عاشقان و مستان و سوختگان می گذارند.
و در جهان تنها همین یادگار می ماند.
این بزرگی ات را در تن کوچک من جا داده ای؟
خدا گفت: جهان را در تو جا داده ام، زیرا جوانمرد نخواهی شد مگر آنکه جهان مرد باشی!
نظرآهاری چلچراغ/سال چهارم/شماره168
نارنج و ترنج ::: دوشنبه 86/11/22::: ساعت 9:0 عصر
نظرات دیگران: نظر
لیست کل یادداشت های این وبلاگ
پیامبری از کنار خانه ی ما رد شد.
سیب
پیپ و فانوس
فردا هم روز خداست...
همه چیز همان طور که هست خوب است
[عناوین آرشیوشده]
سیب
پیپ و فانوس
فردا هم روز خداست...
همه چیز همان طور که هست خوب است
[عناوین آرشیوشده]
>> بازدیدهای وبلاگ <<
بازدید امروز: 71
بازدید دیروز: 1
کل بازدید :62204
بازدید دیروز: 1
کل بازدید :62204
>>اوقات شرعی <<
>> درباره خودم <<

نارنج و ترنج
آب هست خاک هست جوانه باید زد
آب هست خاک هست جوانه باید زد
>>آرشیو شده ها<<
>>لوگوی وبلاگ من<<

>>لوگوی دوستان<<